جنسِ این احساس را هرگز نمی فهمد کسی
بی جهت در خانه ی دل ، یار دعوت می کنیم
کثرتِ این مصلحت گویان ندارد اعتبار
بی سبب آیینه را غرقِ سماجت می کنیم
آب هم در انزوا می ماند ، آتش می گرفت
مانده ایم و آتشِ دل را روایت می کنیم
در گمانم یا به الحادی گرفتار آمدیم
یا که در دینی دگر ، غم را عبادت می کنیم