چشمِ بینا مُحتسِب را ، گر شبی لقمان کند
قیمتِ یاقوت را ، تاجر اگر ارزان کند
گر بلا در جامِ درویشان بریزد روزگار
یا لب و لبخند را سهمِ دلِ اعیان کند
حقِ نسیان گر شود تقدیرِ جاهل ، در عوض
دردِ عاقل را طبیبی بی غَرَض ، درمان کند
خَلعَتِ امّید را ، آن گه توان بر تن نمود
تا که شاید کودکی این خواب را کتمان کند
مهدی حق شناس